فریدون و جمشید - مهرگان -و در پایان کارناوال شادی در آغاز نوروز

درود بر همگی

در اینجا میخواهم یک روشنگری کنم

آنا در این بخش میگوید آن کارناوال شادی که در بهار اجرا میشود در حقیقت ادامه ی داستان ضحاک است که با برچیدن او در آغاز بهار در پیوند است و میگوید ریشه ی کارناوال شادی در دنیا  از همین داستان ایرانی یعنی فریدون و ضحاک است و در حقیقت ادامه ی جشن مهرگان است که نقطه ی شروع داستان است  و در بهار پایان می یابد (چه کنم که کتاب خیلی در هم و بر هم است باید خودم این کتاب را ترجمان میکردم )

رویه ی 250

چنانکه دیده میشود جشن های ایرانی شاه سال نو طرحی عمومی کارناوال گونه ی جشن ها را در دیگر فرهنگ های جهان تایید میکند . این مراسم به یک دوره ی انتقالی زمستان به بهار , بین پایان سال کهنه و آغاز سال نو میافتد . این موضوع بعضی اجزاء و عناصر آیین سال نو  در ولایات  شرقی را محفوظ نگاه داشته است که بنابر آن نیروی سحر آمیز شاه با جایگزینی موقت یک پادشاه نمادین نیرو میگیرد . این جانشین که فرمانروایی کوتاه مدت او , تباهی نیروی فرسوده و تباهی فرمانروایی کوتاه مدت او , تباهی نیروی فرسوده و نابودی فرمانروایی و نابسامانی امور جهان را به نمایش در میآورد , سپس ناچار به فرار , و در گذشته به واقع کشته میشد و به این روش هماهنگی و تعادل دوباره برقرر میگردید. فرمانروایی شاه بدکار با چنین رویدادهای کارناوالی همراه میشد و به صورت جشنی عمومی با بازی و مسابقه های سنتی شادمانه در میآمد , همچنین با جنگ های آیینی که کسی جلوی رفتار خشن را در آن نمی گرفت و نقش های انحرافی شمده میشد


پیوند گروه ها از راه یکنواختی سن و جنس و اصناف حرفه ای , این رسم را به آیین های گشایش و آغاز کار نزدیک میکرد که در گذشته به وسیله ی برادر خوانده گان جنگجو {عیار} و تا دوره های اخیر آن را صوفیان و گروه های پیشه وران اجرا میکنند . این آیین میتواند بر اثر بعضی آرمان های اجتماعی و سیاسی دگرگونه شود , برای نمونه به گونه ی انتقاد از سازمان های حکومتی , دیدن رویا های فرمانروایی آرمانی , استقلال سیاسی برای اقلیت های و غرامت گرفتن از ستم هر روزه بر زنان درآید (رویه ی 250)

نمادشناسی جمشید و ضحاک و فریدون در گاه شماری ایرانی

روشنگری دیگری که مورد پذیرش ویدگرن قرار گرفته , آن است که سناریوی اصلی سال نو  هند و -ایرانی  در دو ردیف رویدادهای هماهنگ و موازی پیش میرود که او آن ها را جدا(غیر) شخصی و شخصی میخواند . در ردیف(رج) نخست قهرمانان داستان , خدا- جنگجو چون "ایندر" است که در ایران" میترا "جای او را گرفته . ماجرا از خشکسالی طولانی آغاز میشود و به جنگ و ستیز برای گرفتن دژی کیهانی میکشد که سرانجام با رها شدن آب ها یا ابرهای باران زا پایان می یابد که از آغاز چشم براه آن بودیم . رویدادهای وابسته به ردیف(رج) , دو دیگر , از جمله اژدها کشی , آزاد کردن زنان در بند و انجام زناشویی با آنها به وسیله ی یک پهلوان - انسان است که در ایران "فریدون" این کار را آنجام میدهد .نویسنده ی این دیدگاه , بر یکسانی کارکرد اساطیر هند و-ایرانی پیرامون ابرهای باران زا و زنان آزاد شده , همچنین شیر- گاوها پای فشاری و ابرام میورزد و باریدن باران را برابر آمیزش جنسی می شمرد.( این بخش را در آینده از دیدگاه نماد شناسی باز خواهم کرد-مهر زمین) 

 

 

"اسکلدنکوا" در پژوهش خود پیرامون شاهنامه از زاویه ی دیگر به این مسئله نزدیک میشود : او نشان میدهد که اسطوره ی حماسی در اصل بر پایه ی یک طرح تقویمی استوار است. بدین ترتیب رفت و آمدهای پشت سر هم شخصیت های نیک و بد را در داستان , ردپای تقسیم نخستین سال به دو بخش متضاد تلقی میکند . تابستان با "جمشید" در پیوند است و زمستان با "ضحاک" , یا همتایانی که خویشکاری و کارکردی همانند آنان دارند . بخش بندی نوین تر سال به چهار فصل بنا بر دیدگاه "اسکلدنکوا" , در توالی منظم چهار گونه شخصیت گونه گون که نماینده ی آنها هستند , بازتاب یافته است مانند کیومرث , هوشنگ , و تهمورث که در آن عناصر آغازین این ردیف ها همیشه به تابستان وابسته اند و ماجراهای پهلوانان و چهره های بارز با مرحله های ویژه ی سال تطبیق میکنند (رویه ی 114) 

ضحاک و مهرگان

دومزیل در جای دیگر , داستان ضحاک و گمراهی او را به وسیله ی ابلیس , همچنین دو آشپز او, ارمائیل و گرمائیل که وی آنها را نمایندگان خرداد-مردادمیداند , چنین ارزیابی میکند که رهانیدن قربانیان , دیگرگون شدن شکل درون مایه ی داستان بر اساس سلیقه های محلی - و احتمالا کردی - است که مغز انسان را به عنوان غذای میرایی مطرح کرده .

شبکه ی کارناوالی که در اصل بایستی به پیش از نوروز یعنی جشن مهرگان در پیوند باشد , شامل ستایش جمشید و فروافتادن او را , دومزیل از ویژگی های نوعی "شاه کارناوال" تلقی میکند .غول هایی که از جمشید و رابطه ی خواهران او با دیوها زاده میشوند , نیز از دیدگاه دومزیل نمونه های نوعی , اشخاص کارناوالی هستند که در مراسم صورتک دار نوروز پدیدار می شوند (رویه ی 113)

فریدون و جمشید -نوروز و مهرگان

فریدون در "آثار الباقیه چنان که در درجه ی نخست از درون مایه یی که در پیوند با مهرگان برمیآید , به چهر جنگجوی چیره بر اژدها پدیدار میشود.جشن مهرگان مراسم گرامی داشت چیرگی ضحاک و جنبه های گوناگون پیروزیش , چون آزاد کردن ِ گاوهای دربند و کین خواهیِ کشته شدن گاو به دست اوست . داستان دیگریکه به اسطوره ی فریدون پیوند دارد , درباره ی دو آشپزی است که نیمی از کسانی را که بنا بود مغز سرشان به خورد مارهای دوش ضحاک برود , نجات دادند . گفته میشود که این داستان برای روشن ساختن رسم افروختن آتش در شب سده آورده شده است .  

 

ور وردی که مردم روز اسفندارمذ یا مادر زمین -برای دور کردن کژدم به کار میبرند, از فریدون و جمشید , یاری میطلبند و آنان را به کمک میخوانند . جشن کاکیل که در شانزدهم دی ماه برگزار میشود , با نام هر دوی آنها پیوند دارد .گاو شگفتی را نیز که طی این جشن مورد ستایش است شاید دایه ی جانوری فریدون یعنی پرمایه دانست یا گاو نخست آفریده ی کیومرث. 

 

 

اما سخن اساسی آن که , اگر چه دلاوری جمشید و فریدون در سراسر سال گرامی داشته میشود , مهمتر آنکه این دو پهلوان بر بزرگترین جشن های فصلی ایرانیان یعنی نوروز و مهرگان سروری دارند که ویژه ی دو قطب روبروی گردش سال است . 

 

نوروز آغاز گردش سال است , در حالیکه که مهرگان افول آن را مشخص میکند . هر دو جشن در دو اعتدال (چرخش)  یا به گفته ی بیرونی روزگاری در دو انقلاب برگزار میشدند . در هر حال هر یک از آن دو , سال را به دو نیمه میکنند . در دستگاه تقویم بیرونی جمشید بر نیمه ی فرارونده ی سال یعنی بهار -تابستان و فریدون بر نیمه ی فروگیرنده یعنی پاییز - زمستان (رویه ی 110)

مهرگان و هخامنشیان

بیشتر پژوهشگران بر این باورند که جشن اعتدال پاییزی , قرینه ی (آیینه ی) اعتدال سال نو, از روزگار بسیار کهن ویژه ی میترا , یکی از بزرگترین خدایان هند و ایرانی بوده است. بزرگداشت او در شاهنشاهی هخامنشی به جشن برداشت محصول در پیوند است که تشریفات آن از جمله ریختن خون قربانی های فراوان بود و بدین روش شاید قربانی کیهانی آغازین را گرامی میداشتند که این رسم تا امروز برای زرتشتیان آشناست (رویه ی 100)