چرا درشاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی ذکری نیست ؟(۳)

احتمال قوی حتی خاطره ای که از دارا در ایران باقی مانده بوده نیز مدیون داستان اسکندر است . اساس همه ی اسکندرنامه های منظوم و منثور در سرگذشت داستانی اسکندر است .از قرن سوم میلادی به یونانی و از مولفی گمنام در مصر که به نام یکی از مورخان معاصر اسکندر , " کالپس تنس " شهرت گرفت. اگرچه ترجمه ی پهلوی این کتاب در اواخر دوره ی ساسانی به عمل آمد و اساس ترجمه ی سریانی و عربی و بعدها اسکندرنامه های فارسی گردید , گمان نگارنده این است که شهرت قهرمانی اسکندر متعلق به ترجمه ی داستان اسکندر نبوده , بلکه باید تصور کرد که در دوران دراز پادشاهی اشکانیان که یونانی مابی رواج داشت و ایرانیان به خصوص در شهرهای یونانی نشین با یونانیان مرتبط بودند , داستان اسکندر اشاعه ی یافت. و باید تصور کرد که با آنکه سنت مذهبی ایران او را پیوسته دشمن میداشت و ملعون و اهریمنی و مخرب آیین ایران میشمرد در اذهان عامه و در شعر و داستان اسکندر بزودی از شهرت قهرمانان برخوردار گردید و در کنار شاهان ملی جای گرفت , و این اگر موجب شگفتی شود باید به یاد آورد که چه بسا ایرانیانی که در ایام ما نام چنگیز و هلاکو را بر فرزندان خود گذارده اند .  

 


رواج داستان اسکندر طبعا نام دارا را نیز زنده نگاهداشت. در تحریر فارسی داستان اسکندر منسوب به "کالیس تنس" با تغییری در نسب اسکندر به منظور ارضای غرور ملی , فاتح مقدونی نابرادری دارا شمرده میشود , یعنی از زناشویی یک شبه پادشاه ایران با شاهزاده خانمی یونانی میزاید. از اینرو ناچار پادشاه دیگری به نام "دارای اول " اختراع شد که" پدر دارای دارایان و اسکندر "است. بنابراین باید گفت که حتی این دو نام نیز که نامهای تاریخی است و در تاریخ ملی وارد شده مبتنی بر حفظ خاطره ی هخامنشیان از طرف ایرانیان نیست, همانطور که از تاریخ 500 ساله ی اشکانیان نیز با آنکه به ساسانیان نزدیکتر بودند , چنانکه خواهد آمد , چیزی در خاطره ها نمانده بوده است .
 

 باقی ماندن منظومه های قهرمانی و زوال خاطره های تاریخی


طبعا این سؤال پیش میآید که این فراموشی از کجاست ؟ چگونه ممکن است که مردمی که به گذشته ی خود چنین مباهی بوده اند و تاریخ خود را در قالب یکی از بلندترین حماسه های دنیا ریخته اند مهمترین دوره ی اقتدار تاریخی خود را از یاد ببرند ؟

در جواب این سؤال اولین نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که تاریخ ملی ایران مبتنی بر "تاریخ کتبی" و یا " تاریخ نگاری عینی" نیست , بلکه از مقوله ی "ادبیات شفاهی" است و جهت و غرض و برداشت آن با تاریخ نویسی به مفهوم امروزی به کلی متفاوت است. تاریخ باستانی ایران به صورتی که در شاهنامه انعکاس یافته مبنی بر یک رشته منظومه ها و داستانهای قهرمانی و نیمه قهرمانی است که اصلا در مشرق و شمال شرقی ایران (خراسان قدیم) ساخته و پرداخته شده و هسته ی اصلی آن به احتمال قریب به یقین متعلق به قوم اوستایی بوده .

این حماسه ها دارای خصوصیاتی است که در حماسه های شفاهی سایر ملل نیز دیده میشود حماسه هایی از قبیل ایلیاد و "مهابهارانا "و " بئو و لف "و " هیلد براند" هم مبتنی بر ادبیات شفاهی اند. نیز مردم ایسلند و روس یه و یوگسلاوی و برخی اقوام آسیای مرکزی و اندونزی صاحب ادبیاتی از این نوع اند که همه مورد پژوهش محققان قرار گرفته است . این گونه ادبیات منظومه هایی است که در وصف و ستایش قهرمانان و سرداران و شرح اعمال آنها سروده و پس از آن نظر به شوق انگیز بودن آنها و تاثیری که در خاطر مردم داشتند در میان مردم رواج گرفته و با تغییرات و شاخ و برگ از نسلی به نسلی نقل شده است .


اینگونه ادبیات در دوره هایی به وجود می آید که آنها را " دوره های قهرمانی" نامیده اند و اقوام معمولا آنرا در مراحل نخستین تمدن خود و در ایام جوانسالی طی میکنند . درین دوره ها طبقه ی فرمانروا و برتر جامعه طبقه ی جنگجویان و مبارزان است و طبقات دیگر , از جمله طبقه ی روحانی , تحت الشعاع آنها قرار دارد. جامعه متحرک و زیاده طلب و پذیرای خطر است .انگیزه ی شاهان و سرداران حکمفرما است . خدایان نیز توتمی و قبیله ای خارج گشته و پرستش آنها عمومیت یافته است .

در این دوره وفاداری نسبت به امیران و شاهان و جانسپاری در راه آنها و همچنین دفاع از سرزمین نیاکان و خاندان شاهی به صورت فضایل قهرمانی در می آید و در اشعار حماسه سرایان و سرود سازان منعکس میشود و نیز عموما از خصوصیات مشترکی برخوردار است . موضوع آنها عموما عشق و کین و نبرد است و وصف شکار و بزم و مرکب و سلاحهای جنگی نیز در آنها مکرر میشود, ولی قالب حماسه , خواه به نظم باشد خواه به نثر , قالب حکایی است . و موضوع آن عموما حوادثی است که بر قهرمان داستان گذشته . مفاخره و رجز و مباهات به گوهر و هنر و نیز گفتارهای خطایی و و صف صحنه ها از اجزاء اینگونه اشعار را عموما شاعران و سرایندگانی می سازند که شغلشان شاعری و داستان سرایی است , در میان مردم به سراینده ی خاصی منسوب نیستند و به صورت میراث سرایندگانی گمنام منتقل میشوند . روایت آنها به طور کلی با آهنگ و اکثرا به همراهی ساز صورت میگیرد . در دوره های بعد مواد تازه ای به این داستانها و حماسه ها اضافه میشود . به خصوص ادبیات دوره های غیر قهرمانی در آنها تاثیر میکند 

ادامه دارد ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد